خاطرات زندگی من

این وبلاگ تقدیم به عزیز ترین کسم که فقط او منو می شناسد

خاطرات زندگی من

این وبلاگ تقدیم به عزیز ترین کسم که فقط او منو می شناسد

خودت باش

شبیه ات نیستی تو   

 خودت باش  

 

 می خواهم دوست داشتنت را ادامه بدهم

laya jan

laya jan man dostet daram ba donya avazet nemikonam to ro khoda javabamo bede

نامه ای به خدا

خدا جون می خوام باهات حرف بزنم دوست دارم گوش کنی به حرفام شاید یک روزی تو بخوای که من نباشم توی دنیا ، از تو می خوام که از عشقم و عزیزم مواظبت کنی می خوام اونو به تو بسپارم خدا جون می خوام کاری کنی که هیچ وقت تو زندگیش رنجی نباشه چه من بمونم کنارش چه نمونم خدایا تا من هستم نذار کس دیگه ای پیدا بشه بهش بگه دوستش داره و قلب کوچک و ساده اونو بدزده نمی خوام کسی به غیر از من پیدا بشه و بهش بگه دوستش داره خدا جون من اونو از تو می خوام ، می خوام که مواظب عشقم بمونی ، خدا جون به آدمای این شهر بگو این جوری نگام نکنن درسته حالا توی این شهر ویرون من از همه غریب تر شدم ( یادش بخیر تا قبل از این من و اون با یک قلب پاک و بی غرور داشتیم زندگی می کردیم خدایا نمی دونم چی شد یک دفعه همه چی بهم ریخت قلبش تبدیل شد به یک قلب سنگی خدایا من اونو می خوام به هر قیمتی که شده اونو می خوام هرجا که شده اونو می خوام اونو عاشق خودم می کنم خدا جون از تو می خوام توی این راه کمکم کنی و اون روزی را که قراره اون از من جدا بشه و بره برای همیشه اصلاً نذاری خورشیدش طلوع کنه اصلاً اون روز را از توی روزای خوب خودت حذف کن خدایا من اگه قرار باشه به اون نرسم می میرم هر چند من قدر روزایی که با اون بودم ندونستم خدایا خواهش می کنم نذار اون روز جدایی بیاد جلوش را بگیر خدا جون شاید اون عشقی که من ازش حرف حرف می زنم نشناسی ولی نه تو از همه کس و همه جا خبر داری آره اون عزیز ترین کسم هست و خوب می دونی چقدر دوستش دارم. خوب شد یادم نرفت بهت بگم می میرم براش که اگه یک وقت خواستی منو به اون نرسونی منو بکشی خدا جون من مهم نیستم ولی اونو نذار تنها بمونه ، خدا حون دیدی اون بعضی وقتا حرصش می گیره می گه از من بدش میاد و نمی خواد منو ببینه وحتی میگه کلم داغ بوده ولی بعضی وقتا که آروم میشه و می فهمه که دیونشم جواب سلامم را می ده می دونی خداجون اصلاً همین دیونه بازی هاش منو بیشتر عاشق خودش کرده اخلاقش از همون روز اول چشمم را گرفت خدایا بیا برای دو تامون خیر بنویس خدایا میشه دعاهای من بگیره و تو نذاری ما از هم جدا بشیم خدایا کاش اونم با قلب پاکش از تو می خواست که به من برسه خدایا حداقل به من کمی صبر بده اون که هنوز نرفته دوریش داره منو زجر می ده و دیونم کرده خدایا اصلاً اگه اونم دوستم نداره تو می تونی کاری کنی که دوستم داشته باشه می تونی کاری کنی که تنهام نذاره مگه نمی تونی ؟ آره می دونم که میتونی پس خواهش مسی کنم نذار تنهام بذاره نذار بره کاری کن که دوستم داشته باشه خواهش میکنم خدا خدا خدا آخه خدا جون من تو این شرایط از کی احوالش را بگیرم از کی بپرسم که چه کار می کنه و در چه وضعیتی داره دیگه خسته شدم دارم دق می کنم از بی خبری میخوای بذار من بمیرم فکر کنم قلب که به اون دادی از سنگه آخه چطوری دلش میاد من از پا بیفتم تو که شاهد بودی حاضر بودم جونم را بهش بدم حتی از گل نازکتر بهش نگفتم اصلاً نمی تونم باور کنم که می خواد تنهام بذاره خدایا دلم واسش یک ذره شده واسه خنده هاش واسه اون چشماش عنت به این روزگار نامرد که با بی رحمی می خواد اونو از من بگیره خدایا تو می بینی که فقط من موندم تنها با این شبهای تاریک فقط مجبورم گریه کنم می بینی که حتی خونه هم نمی رم که نتونم گریه کنم خئا جون من الان توی این شهر افتادم تنها حتی اگه می تونستم تعطیلات عیدم نمی رفتم بدون اون همش دوست دارم تنها باشم از همه بدم میاد خدایا می بینی که بهترین تفریحم شده کار کردن آخه چرا خدا پس عدالت تو کجاست خدایا حداقل بهش بگو که هرچی اون بگخه حاضرم همون بشم هر کار بگه میکنم فقط بگو نگه که می خواد تنهام بذاره ، می دونم که خدا حون التماس کردن بی فایده است آره التماس کردن تو و اون بی فایده است تو که جوابمو نمی دی و اونم که انگاری یک دفعه قلبش شده از سنگ، خدایا الان من موندم با تو و خاطرات اون خدا یا تو دیدی که چه حرفایی بهم زد اون که صدام را نمی شنوه کاش تو بهم می گفتی دلیل این کاراش چیه کاش دلیل این گریه هامو می گفتی خدایا اونی که می گفت عاشقمه یک دفعه ولم کرد و رفت خدایا تو تنها شاهد من هستی خدایا نمی دونم که آخرش می خواد چه کار کنه می خواد تنهام بذاره یا نه ولی من صبر می کنم چون به غیر از اون به هیچکی فکر نمی کنم الان دلم واسش یک ذره شده ولی چاره ای نیست می مونم توی این شهر خراب و ویرون ولی خدا خوشجال که تو را دارم چون اگه تو هم با من نبودی که درد دلم را بهش بگم خیلی پیش از اینها دق می کردم یا خودم را راحت می کردم خدایا کاری کن که برگرده خواهش می کنم خدایا خدایا

سال نو مبارک

در رویش هر جوانه در بهار ، جلوه ای از جمال خداوند متجلی میشود و آنها که با طبیعت و زمین آشنایند در بهار است که خداوند را

به تماشا می نشینند.این بهار و این جلوه الهی را صمیمانه تهنیت گفته برایتان آرزوی موفقیت دارم.و باز به رسم مهربانی طبیعت هزاران گل یاس تقدیم به نگاه پاکتان و دستان پر از مهر و تلاش گرتان که همچون چشمه ای زلال از میان سنگهای سخت ره می جوید و به سوی آینده میرود. دستانتان پر محبت، دلتان مملو ار عیار دوستی وذخیره تلاشتان بی انتها
حلول سال نو و فرارسیدن عید نوروز را خدمت یکایک دوستان عزیزم و بازدیدکنندگان وبلاگم تبریک عرض مینمایم و امیدوارم سال جدید سالی سرشار از سلامتی و شادی و موفقیت برای یکایک شما عزیزان بوده و همیشه در سال جدید سفره هایتان پر نعمت ، تنتان سالم ، دلتان شاد و لبتان خندان باشد.
امیدوارم در سال جدید به موفقیتهای بزرگتری دست پیدا کنید و به تمامی آرزوهای خوب خود برسید.
امیدوارم در سال جدید مشکلات اقتصادی و مدیریتی و به طبع آن مشکلات اجتماعی کمتری داشته باشیم و اقتدار و سربلندی کشورمان در همه زمینه ها دلهای همه ما را شاد کند.
لطفا صمیمانه ترین تبریکات و آرزوهای مرا بپذیرید

برای تو

چرا داری منو بازی میدی چرا منو اذیت می کنی به خدا دوستت دارم و همیشه دعا می کنم  

به قول خودت دختر زیاده ولی من تو را دوست دارم مطمئن باش اگه عشقم الکی بود خیلی پیش از اینها رفته بوم البته می گن که دخترا هر چه التماس شون کنی بیشتر اذیتت می کنن ولی مطمئنم تو با بقیه فرق داری تو خودت را با بقیه دخترا مقایسه نکن تو برای من خیلی با ارزشی و یک تار موی تو را با دنیا عوض نمی کنم باشه اگه میخوای درس بخونی من صبر می کنم درس بخون مزاحمتم نمی شوم که مجبور بشی بگی وقت ندارم اصلا زنده بودن من فقط برای تو است و بهترین و زیباترین ساعات و خاطراتم فقط با وجود تو امکان پذیره پس بیا تنهام نذار .  

نذار بمیرم نذار عشقم خفه بشه نذار که دق کنم خیلی دوست دارم بفهمم کسی که یک روز می گفت دوستت دارم چه جوری به این راحتی از حرفاش بر می گرده

دوست داشتن

برای زندگی کردن دو چیز لازم است 

 قلبی که دوستت بدارد و قلبی که دوستش بداری 

به خدا دوستت دارم

لعیا جان تور خدا برو فیلم رویای خیس را ببین به خدا من که بعد از دیدنش شب تا صبح گریه کردم لعیا جان تو هر چه گفتی من باهات کنار آمدم گفتی مریضی لا علاج داری گفتم اشکال نداره تو منو قبول کن من خودم خوبت می کنم گفتی بچه دار نمی شی گفتم من بچه نمی خوام خودتو می خوام یا هر بهانه دیگر هنوزم شک داری که من دوستت دارم به خدا دوستت دارم منو اذیت نکن

لعیل جان من خیلی چیزا از تو می دونستم ولی نگفتم و به تو اعتماد کردم ولی تو این همه اعتماد منو خوب جواب دادی این همه تهمت به من زدی ولی بازم من نگفتم و اخر هم تنهام گذاشتی

اونم رفت

اونم رفت...

دستانت را در دستانم بگذار تا برایت نوید شادی بخش پر ستو ها را به ار مغان بیاورم
دستانت را در دستانم بگذارتا بتوانم امید ها در دلت زنده کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا شاید بتوانم گوشه ای از تنهایی هایت را پر کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا حداقل بتوانم همراهت باشم
دستانت را در دستانم بگذار تا دوباره احساس زیبایی ها را در وجودت زنده کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم ارامش را در تو زنده کنم
دستانت را در دستانم بگذار تا کمی از خسته گی هایت بکاهم
دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم ارامش کودکی ات را به توباز گردانم
دستانت را در دستانم بگذار تا آرزو ها ی قشنگت دوباره به سویت پر واز کنند
دستانت را در دستانم بگذار تا بتوانم کوله باری که از درد بر دوشت هست کمی من آن را به دوش کشم
دستانت را در دستانم بگذار تا کمی از دل تنگی هایت بکاهم(گلکم).

چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن

و به پای تو سوختن

و چه تلخ و غم انگیزاست

به دور از تو بودن

برای تو زیستن

و به عشق و دنیای تو نرسیدن

ای کاش میدانستی بدون وبه دور از دستهای مهربان و قلب حساست

زندگی چه ناشکیباست...(گلکم)

سرنوشت

وقتی خدای آسمون بنده هاشو می آفرید

رو پیشونی هر کسی قصه سرنوشتی چید

با قلم خوشبختیها . با جوهر طلایی رنگ

رو پیشونیها می نوشت قصه خوب سرنوشت

وقتی که نوبتم رسید  .مرغک بخت من پرید

قلم نوک طلا شکست  .جوهر فقط سیاهی زد 

وقتی خدا اینجوری دید  از مرغ غم یه پر کشید

با قلم بدبختیها  و با جوهر سیاهیها

رو پیشونی من نوشت :
                           قصه تلخ سرنوشت . . .           

من دیونه هستم

آره من دیوونم...

 

واسه دوست دا شتن چشات عشقموبهونه کردم

موهای شب سیاه روبه یادتوشونه کردم

می دونستم تومی ری وتنها خاطرت می مونه

رفتی واین سرنوشتوسپردم  دست زمونه

هنوزم ببین به یادت چشاموروهم می ذارم

براشادی نگاهت دوست دارم کمی ببارم

تنهام دیگه کسی نیست که سراغ ازمن بگیره

عاشقم،عاشق چشمات کمکم  کن دل اسیره

وقتی یه گوشه می شینم تا یاد حرفات می افتم

می گه تیک تیک دلم که،یه چیزروبهت نگفتم

آره من دیوونه بودم آدم دیوونه تنهاست

اونکه مونده ای تو یادش تو بدون امید دلهاست

عاشقی عالمی داره،توصیفش کمی محاله

باتوبودن،باتوموندن برامن عین خیاله

ای کاش اون کس که باهاته قدرچشاتوبدونه

وقتی که دلت گرفتست شعرامو واست بخونه

پس بمان

بمان...

 

اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود

اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشــــــک می ریزم

اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند

اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای بوسه هایت تنگ می شود

اگـــــــر فکر می کنـــــی که بـــــــــی تـــو مـــی میــــــــرم

بســــیار درســـــت فکــــــــــــــــــر کــــــــــــــــــــــرده ای

خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم

پس بمان .....................

چرا؟

چرا؟

داشتم با خودم فکر می کردم .. 

آدما هیچیشون عوض نمی شه ..همون چیزایی و که به ینفر می گن طی سالها .. 

همونارو به یکی دیگه ..و باز هم یکی دیگه.. 

چرا زود خسته می شیم از هم؟ 

چرا تا می فهمن طرف علاقه مند شد یکی دیگه.. 

چرا فقط شوق اولیه رو کم دارن؟ 

چرا؟ 

نه چرا؟

تو را می خواهم

من تورا می خواهم .. 

 ای همه جان و روانم.. 

 از تو من زندگی می گیرم..  

قلب من بیمار است.. من به تو دلبستم..  

چشم من بی تاب است..